قرآن، مبناى حركت تمدنى

پدیدآورسیدکاظم سیدباقری

تاریخ انتشار1388/11/21

منبع مقاله

share 2093 بازدید
قرآن، مبناى حركت تمدنى

سيد كاظم سيد باقرى

پايه و بنيان هر عمل و كردار آدمى در جامعه، برگرفته از نظريه‏هاى عميق و انديشه‏هاى متفكران اجتماع و سياست مى‏باشد.تمدنهاى تحول آفرين و تاثيرگذار،همواره داراى زيرساخت‏هاى فكرى ناشى از ژرف‏انديشى انديشه‏وران بوده است. جوامع رو به تكامل،در گذر زمان، از پشتوانه‏هاى سنجيده و دقيق علمى برخوردار بوده‏اند.اين واقعيت انكارناپذير است كه هر گفتمانى به پشتوانه‏اى نياز دارد،تا پوينده و بالنده باشد، در غير اين صورت،به تعبير ميشل فوكو، «تسلط گفتمانى» آن تمدن، در اندك زمانى به پايان مى‏رسد و نظامهاى دانايى قوى‏تر به طور طبيعى و طبق شبكه علّى و معلولى هستى، برترى مى‏يابند و به عمر رقيبان خود پايان مى‏دهند.تمدنهاى بسيارى در تاريخ حيات بشرى به وجود آمده‏اند و پس از زمانى رو به افول و انحطاط رفته‏اند.از آن ميان، فراز و فرود و اوج و انحطاط تمدن اسلامى براى ما داراى اهميتى بيشتر است،تمدنى كه توانست چند قرن،بالنده و زاينده باشد،به رشد علمى در جهان يارى رساند و افقهاى ناگشوده بسيارى را به روى انديشمندان بگشايد.
شايد بهترين راه براى فهم اين راز چندين قرنه آن باشد تا از سويى به بنيانها و بنمايه‏هاى اين تمدن كه موجب برآمدن و حضور بالنده آن گرديد و از سويى ديگر به چگونگى عمل مسلمانان، نگاهى دوباره بيندازيم،تا شايد اين بازانديشى‏ها بتواند بازكننده روزنه‏هايى راهگشا براى تحليلى دقيق‏تر از افول،خمودى و خموشى آن تمدن درخشان باشد. اين بحث به مجال فراوان و پژوهش گسترده نياز دارد،با اين همه، سعى خواهد شد تا در اين نوشته به اختصار به برخى از زواياى اين بحث بپردازيم و تأثير قرآن بر شكوفايى تمدن اسلامى و رويگردانى مسلمين از دستورهاى آن كه موجب انحطاط آن تمدن گرديد را بررسيم از ميان پيامهاى آسمانى،قرآن كريم بيش از ديگر كتابهاى الهى توانسته است نقش تمدن‏سازى ايفا كند،اين نقش را مى‏توان به خوبى در شكل‏گيرى تمدن اسلامى جستجو كرد و آموزه‏ها و تعاليم آن را در جاى جاى اين تمدن يافت. به هر نگرش و انديشه اصيل در ساحتهاى گونه گون تمدن اسلامى كه مى‏نگريم،آشكارا مى‏توانيم حضور قرآن و معارف وحيانى را در آن مشاهده كنيم.پايه‏هاى تمدن اسلامى را انديشه‏وران آن بنا نهادند و آنان در همه دغدغه‏ها و انديشه‏ورزيها، آغاز تفكر و حركت علمى خود را بيش از هر چيز ،معارف دين و آموزه‏هاى قرآن قرار دادند.در موارد گونه‏گون، قرآن، الهام دهنده انديشه‏وران تمدن اسلامى بوده است.در اجتماع،سياست،فقه،تاريخ ،فلسفه،كلام و علومى كه نقش بسيارى در به وجود آوردن تمدن اسلامى به عهده داشتند،قرآن سرچشمه حركت بوده است
كمتر انديشمندى در هر يك از شاخه‏هاى علم را مى‏توان يافت كه به قرآن رجوع نكرده باشد و مبانى انديشه‏هاى خود را از قرآن جستجو نكرده باشد.براى نمونه ابن خلدون كه يكى از بنيانگذاران فلسفه تاريخ در تمدن اسلامى است، در جاى جاى كتاب "مقدمه "و براى تاييد مطلب و نظر خود،به هر بهانه‏اى از قرآن مدد مى‏جويد.اين نكته را به اندكى مراجعه و درنگ در آن كتاب، مى‏توان ديد. متفكرانى مانند كلينى (م329ق)،شيخ صدوق(م381ق)، سيد رضى(م 406ق)، شيخ مفيد (م412ق)،سيد مرتضى(م 436ق) ، شيخ طوسى (م460ق)و فارابى(329ق) كه همه در روزگار درخشان تمدن اسلامى مى‏زيستند،در اين جرگه قرار دارند.براى نمونه در «فلسفه اسلامى» اگر از منظر و زاويه خودش و در پرتو تماميت و كليت سنّت فلسفه اسلامى، كه بيش از دوازده قرن سابقه داشته و همچنان سرزنده و پوياست، نگاه شود، كاملاً آشكار مى‏شود كه همچون هر امر اسلامى ديگر، عميقاً ريشه در قرآن و حديث دارد.فلسفه اسلامى، فقط از اين حيث اسلامى نيست كه در دامن جهان اسلام و به وسيله مسلمانها پرورانده شده است، بلكه بيشتر از اين جهت اسلامى است كه اصول و مبانى آن، منبع الهام، موضوعات و مسائل متعددى را كه با آنها سروكار دارد از سرچشمه وحى اسلامى گرفته است،همه فلاسفه اسلامى از كندى گرفته تا فيلسوف هم عصر خودمان، علامه طباطبايى، در فضا و جهانى زيسته و استنشاق كرده‏اند كه سراسر آكنده از حقيقت قرآن و سنّت پيامبر اسلام(ص) بوده است.
صرف حضور قرآن و تأثيرگذارى وحى الهى كافى بود كه جهانى را كه فلاسفه اسلامى قرار بود در آن و درباره آن، انديشه كنند، از ريشه دگرگون سازد و به نوع خاصى از فلسفه راهبرى كند... شايد بتوان گفت كه حقيقتِ وحى اسلامى و مشاركت در اين حقيقت، به طور كلى ابزار و شيوه اصلى فلسفه در جهان اسلام را دگرگون كرد. عقل نظريِ فلاسفه اسلامي، ديگران عقل نظريِ ارسطو نيست؛ هرچند عيناً همان اصطلاح‏شناسي او به عربي برگردانده شده است" از ديگر سو، چرايي خمودي و افول اين تمدن را نيز بايد از همان كتاب جستجو كرد،شايد سيد جمال الدين اسد آبادى اولين كسى باشد كه در دوران جديد،بحث چرايى انحطاط تمدن مسلمين را طرح كرد و سعى كرد با توجه به آيات قرآن،تحليل خود را به انجام رساند،"سيد با استشهاد به آيه شريفه قرآن ما كان ربك ليه لك القرى بظلم و اهلها مصلحون ]هود/ 7 [11؛ در آغاز مقاله "چرا اسلام ضعيف شده" اين پرسش را مطرح كرده است كه چه شد اسلام با آن همه توانمندى ، پيروانش اين همه ذليل و زبون شده‏اند؟ چرا كفار غالب شده‏اند؟ چه اتفاقى افتاده است؟ چرا تمدن اسلامى با وجود شكوفايى و پهناورى پيشين گرفتار ضعف و انحطاط شده است." به يادآوريم كه در آموزه‏هاى قرآن و دين اسلام، به تفكر و خردورزى عنايتى ويژه شده و پيروان خود را به تأمل در آفاق و انفس فراخوانده است، حتى برخى، دعوت قرآن به تأمل و تفكر را دليلى بر حقانيت آن دانسته‏اند.اين جمله از هانرى كربن ،اسلام شناس معروف فرانسوى،مشهور است كه در اين باره گفته است اگر قرآن خرافى بود و از جانب خداوند نبود، هرگز جرأت نمى‏كرد كه بشر را به علم و تعقل و تفكر دعوت كند.
هيچ انديشه‏اى به اندازه قرآن محمّد(ص) انسان را به دانش فرا نخوانده است تا آن جا كه نزديك به نهصد و پنجاه بار در قرآن، از علم و عقل و فكر سخن رفته است.تفكر و خردورزى بدون "اختيار"، بى معنا مى‏شود، در قرآن كريم آمده است كه" ان الله لايغيّر ما بقوم حتّى يغيّروا ما بانفسهم" ،اين آيه، نشان از نقش اساسى آدمى در ساختن سرنوشت خويش و اختيار او دارد،اختيارى كه بدون تفكر و خردورزى،معناى چندانى ندارد.عقل و اختيار آدمى در كنار هم معنا مى‏يابند.عقل است كه به او كمك مى‏كند تا تصميم سنجيده و آزادانه، بگيرد. به تعبير آكويناس "انسان، اختيار و آزادى دارد و گرنه پندها،ترغيبها ،احكام،پرهيزها،پاداشها و توبيخها ،همه بى فايده خواهد بود.در نتيجه وى بين اختيار و عقلانيت"رابطه مستقيم"قايل شده و مى‏گويد"هر جا كه عقل باشد،اختيار است و هر چه عقل بيشتر باشد،اختيار بيشتر است" .در روزهاى درخشان تمدن اسلامى اين انديشه و توجه به علم و تفكر،داراى مقام قرب و شان بالايى بوده است، گويى در ذهن و انديشه مسلمانان در آن روزگار،آيه‏هايى چون "لا يستوى الذين يعلمون و الذين لايعلمون" و "لايستوى الاعمى و البصير" حضورى هميشگى داشته‏اند و سمت و سوى حركت آنان با توجه به اين آيات، به سوى توليد علم و بنيادهاى تمدنى بوده است.اگر پويايى تمدن مسلمين در عمل كردن به دستورهاى انديشه‏آور و دغدغه آفرين دين بوده است،مى‏توان بر همان اساس، زوال و افول تمدن اسلامى را نيز بررسيد و رگه‏هاى انحطاط را پى‏جويى كرد.از زمانى كه مسلمانان،اين دستورهاى كتاب خدا و دعوت آن به انديشه‏ورزى و ژرفانگرى در پيرامون،را فراموش كردند و از آن رويگردان شدند،كم كم چراغ انديشه‏ورى،تعقل و ژرفانديشى رو به خاموشى رفت و خمودى، جنبه‏هاى گوناگون اجتماع مسلمين را به تدريج،فراگرفت. "هر امتى كه روى به تنزل نهاده است اول نقصى كه در آنان حاصل شده است، در روح فلسفى بوده است، پس از آن نقص در ساير علوم و آداب و معاشرت آنها سرايت كرده است. "با آن فراموشى،جامعه، گرفتار انديشه‏اى مى‏شود كه هر گونه نوآورى و پويايى در انديشه را برنمى‏تابد و به تعبير فيلسوف حكمت متعاليه، ملاصدراى شيرازى،"تعمق"، "بدعت"خوانده مى‏شود.
ايشان عمق اين درد را اين گونه بيان مى‏كند:"به گروهى گرفتار شده‏ايم كه ژرف‏انديشى در امور خداشناسى را بدعت و تفكر در آيات الهى را نيرنگ‏بازى مى‏دانند". توجه به اين امر بوده است كه همه مصلحين فكرى و اجتماعى در چند سده گذشته و به ويژه در دوران جديد،"بازگشت به قرآن"را طرح كرده و اين امر يكى از مبانى انديشگى و اصلاحى آنان مى‏باشد.زيرا آنان به خوبى مى‏دانستند كه آن كتاب،همواره پيروان و باورمندان دين را به تأمل و خردانديشى فراخوانده و انسان را موجودى تأثيرگذار در سرنوشت خود معرفى كرده است.در قرآن اشاره شده كه جهان بر اساس تلاش و پاداش و رابطه‏هاى علّى و معلولى بنا گرديده است،روند جهان به اين گونه بوده و خواهد بود كه اگر كسى آخرت را طلب كند،خداوند به آن مى‏افزايد و اگر كسى دنيا را بجويد نيز،از آن به او خواهند داد، هر چند كه فرد دنياطلب، از آخرت، نصيبى ندارد. البته لازم به يادآورى است كه در تكاپو براى يافتن چرايى انحطاط در تمدن اسلامى، بايد به جنبه‏هاى گوناگون اجتماع،فرهنگ و سياست،پرداخت.به ويژه حكومتها نيز در اين ميان، نقشى اساسى بازى كرده‏اند. ترويج جبرگرايى در دوران عباسيان،اقدامى سياسى و حساب شده بود،در برابر توصيه‏هاى كتاب مسلمانان، تا كسى بر آنان نشورد،مردم وضعيت موجود را توجيه كنند و هرگز تأمل نكنند كه مى‏توانند آن وضع را تغيير دهند،و بپذيرند كه آن چه بر سرشان آمده و مى‏آيد،ناشى از جبر روزگار است.
آنان مى‏دانستند كه رواج جبرانديشى به معناى نبود ژرفايى تفكر و عدم تلاش براى ارائه گزينه‏اى بديل و بهتر است.با توجه به آن ضعف انديشه و فترت در بنيان‏هاى انديشگى بود كه چراغ فروزان آن تمدن شكوفا كم كم رو به خاموشى نهاد و قرآن از زندگى و مبناى فكرى مسلمين،دور شد و مهجور گرديد.امروزه،بار ديگر بايد تكاپو براى رسيدن به رشد بومى دانش و انديشه‏هاى عميق را آغاز كرد. جهان اسلام مى‏تواند با اتكا به آيه‏هاى نورانى قرآن كه مورد اتفاق همه مسلمانان مى‏باشد،راهى به سوى دانايى و رشد علم بگشايند. مرحوم فلاطورى مى‏گويد: «بهترين منبع و مرجع براى معرفى خدا «قرآن كريم» است. ما جورى گرفتار تصوراتمان شده ايم كه وراى آن را نمى توانيم تصور كنيم. "بارى،آموزه‏ها و مفاهيم قرآن،اساسى‏ترين و اصيل‏ترين پايه‏هاى حركت نرم افزارى است كه بايد در جهان اسلام آغاز شود.فهم دقيق،روزآمد و مجتهدانه آموزه‏هاى كتاب آسمانى،سرآغاز پويش تمدنى خواهد بود.دوباره بخوانيم كه فرمود: "قد جائكم من الله نور و كتاب مبين" .نورى كه راه مى‏گشايد و كتابى كه انديشه مى‏طلبد.

مقالات مشابه

رابطه طهارت انسانی با بطون قرآنی از نگاه سید جلال‌الدین آشتیانی

نام نشریهانسان‌پژوهی دینی

نام نویسندهعلیرضا فاضلی, سیدمحمد حسن حاجی ناجی

مدخل لدراسة الوعی التطبیقی للقرآن

نام نشریهالمعارج

نام نویسندهحسین شحادة

قرآن و لطایف عرفانی

نام نشریهکیهان اندیشه

نام نویسندهسیدعباس حسینی قائم مقامی

مدارج قرآن و معارج انسان

نام نشریهکیهان اندیشه

نام نویسندهحسن حسن‌زاده آملی

قرآن، انسان، جهان

نام نشریهکیهان اندیشه

نام نویسندهسیدعباس قائم مقامی

قرآن شناسی (2)

نام نشریهمیثاق

نام نویسندهمحمد مرادی

چهار نکته درباره قرآن

نام نشریهسفینه

نام نویسندههادی مروی

انواع پرسش پرسش گران عصر نزول قرآن کریم و رابطه آن با دانش

نام نشریهعلوم و معارف قرآن کریم

نام نویسندهنهله غروی نائینی, حسین ابیضی شلمانی